ثنا ثنا ، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

ثنا گلی

تولد دختری از دیار آفتاب

بازم شادی و بوسه ، گلای سرخ و میخک میگن کهنه نمی شه تولدت مبارک تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا و جود پاکت اومد تو جمع خلوت ما تو تقویما نوشتیم تو این ماه و تو این روز از اسمون فرستاد خدا یه ماه زیبا یه کیک خیلی خوش طعم ،با چند تا شمع روشن یکی به نیت تو یکی از طرف من الهی که هزارسال همین جشنو بگیریم به خاطر و جودت به افتخار بودن تو این روز پر از عشق تو با خنده شکفتی با یه گریه ی ساده به دنیا بله گفتی ببین تو اسمونا پر از نور و پرندس تو قلبا پر عشقه رو لبا پر خندس تا تو هستی و چشمات بهونه س واسه خوندن همین شعر و ترانه تو دنیای ما زندس واسه تولد تو باید دنیا رو اورد ستاره رو سرت ریخت تو رو ...
15 آبان 1391

بازم از شیرین زبونیت میگم

  سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااامی دوبااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااره به شماااااااااااااااااااا        يكي يدونه ي ماماني و بابايي ثنا جونم اومدم باز هم از شيرين زبونيهات بنويسم. وقتي ميگم: دختر ناز من کیه    جواب می دی منم منم     وقتی میگم:  خوشگل ناز من  کیه             جواب می دی منم منم منم وقتی می گم شیرین زبون من کیه ؟زبونت و در می یاری می گی من من من كي از همه باهوشتره؟ من من من کی از همه ناناز تره ؟من من من چند تا هم...
14 آبان 1391

بفرما انگور

زندگی هنر نقاشی کردن است بدون استفاده از پاک کن جوری زندگی کن که اگر به گذشته برگشتی نیازی به پاک کن نداشته باشی. ...
14 آبان 1391

عید غدیر خم مبارک

    —————— علی در عرش بالا بی نظیر است علی بر عالم و آدم امیر است به عشق نام مولایم نوشتم چه عیدی بهتر از عید غدیر است؟ —————— عید غدیر خم مبارک ...
14 آبان 1391

بدون عنوان

روزها يكي پس از ديگري با تمام خاطره ها و خوشيهاي خود سپري شد و دو سالگیت تموم شد و چهار روز بعد تصمیم گرفتم که دیگه بهت شیر ندم و به جاش شیر پاستوریزه بهت بدم رفته بودیم به قول خودت خونه خاله دولی(گلی) خلاصه بعد از کلی مقدمه چینی گفتم ممه اوف شده دیگه نباید بخوری تو هم هر لحظه میومدی پیشم و ازم می پرسیدی مامان هاپو تازت درفته (هاپو گازت گرفته) روز اول با آوا و راضیه سرگرم بودی و بازی می کردی ولی شب ساعت دو و نیم شب از خواب بیدار شدی و شروع کردی به ایراد گرفتن خاله گلی کلی قصه تعریف کرد تا آروم شدی و یک ساعت بعدخوابت برد . روز دوم هم خونه خاله بودیم وکلی بهت خوش گذشت بعد اومدیم خونه و با ساغر و مامانش رفتیم عروس...
14 آبان 1391

خاطرات ماندگار

عید ٨٩بود که فهمیدم باردارم وقتی زن داییت رفت سراغ بابات و این خبر رو بهش داد نمی دونی در پوست خودش نمی گنجید آخه خیلی بجه دوست داشت و مث دیونه ها شده بودو نمی تونست باور کنه و به هر کس که این خبر رو می دادیم کلی ذوق می کردن ولی من تو اداره به کسی نگفته بودم فقط به چند نفر از دوستای صمیمیم و کلی هم به اونا سپرده بودم که چیزی نگین می خوام غافلگیر بشن هر کس هم ازم می پرسید می گفتم چاق شدم تا اینگه وقتی وارد ماه ششم شدم یه اتفاق افتاد احساس کردم زیر دلم خیلی درد می کنه و ول کن هم نیست سریع خودم و به بیمارستان رسوندم آخه دو سه روز تعطیل بود و هیچ متخصصی تو مطبش نبود وقتی ازم آزمایش گرفتن گفتن مشکوک به آپاندیس یا زایمان زودرس...
14 آبان 1391

فرهنگ لغت ثنا گلي

    ثنا:نانا               نيايش:نايش              پروانه:پرمانه             فاطمه:پاطمه عزيز دلم:عزيزم دلم               توپ قلقلي:ثوپ تلتلي              بخوابیم:بتابیم         ...
11 آبان 1391

عشق آتشین

                                                                          پسر و دختر جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند. آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند. دختر جوان: یواش تر برو من می ترسم! پسر جوان: نه این جوری خیلی بهتره!! دختر جوان: خواهش میکنم، من خیل...
10 آبان 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثنا گلی می باشد